محمدحسین قربانی هنرمند نقاش، بازنشسته بنیاد شهید و شهروند ساکن محله استادیوسفی است؛ شهروند باذوقی که برای گفتن از چندوچون هنرش، ما را با خاطرات کودکی و کار در قالیبافی همراه کرد تا زمانی که در نوجوانی به نقاشی روی آورده و بعد از آن هم، هنرش را در دوران جنگ و سپس خدمت در بنیاد شهید ادامه داده است.
محمدحسین قربانی که تاکنون نقاشیهای زیادی روی دیوار و برزنت کشیده، اولین نقاشی سهبعدیاش را با کشیدن «تنگ ماهی»، سپس تصویر «رودخانه و طبیعت»، برای نوروز۹۵ تجربه کرده که به سفارش شهرداری منطقه۱۰ انجام شده است.
خودش درباره چگونگی انجام این کار میگوید: «کشیدن نقاشی زمینی سهبعدی، تخصص بیشتری در مقایسه با نقاشی تکبعدی لازم دارد و کشیدن این دو نقاشی، جزو اولین تجربههای من بود که تمام تلاشم را برای سهبعدیکردن آنها کردم. گرچه خودم را صدردرصد راضی نکرد، اما وقتی شور و شوق مردم را هنگام عکسگرفتن با این نقاشیها میدیدم، احساس رضایت میکردم.»
قربانی که خودش از کشیدن نقاشی سهبعدی، احساس شعف و شادمانی میکند، در توضیح بیشتر این هنر میگوید: «نقاشی سهبعدی، هنر جدیدی است که مخاطبان بیشتری دارد. یکی از لذتهای این کار، برای خود من، زمانی بود که میدیدم مردم با این نقاشیها عکس میگیرند. بعضی از آنها هم درباره نوع کار از من سوال میکردند و میخواستند در این زمینه اطلاعات به دست آورند که انگیزه من را برای کار کردن، بیشتر میکرد.»
طرح تنگ ماهی حدودا در ابعاد ۱۰و نیم در ۵ و نیم متر و طرح رودخانه و آهو در ابعاد ۳ و نیم متر هر دو به رنگ آکرولیک نقاشی شده است.
این هنرمند محله استادیوسفی که بعداز بازنشستگی خود در سال۹۰، بیشترین فعالیت هنریاش را با مدارس انجام داده است، میگوید: «برای مدارس زیادی، کار نقاشی و خط را بر روی دیوار انجام دادهام، سفارشهای خصوصی هم قبول میکنم و این هنرها را از دوران نوجوانی و زیرنظر استاد روحانی و ترمهچی یاد گرفتهام.»
وقتی قرار است از گذشته و آغاز قدمنهادنش به وادی هنر حرف بزند، به یاد میآورد که از همان دوران دبستان، در مدارس شبانه تحصیل میکرده، چون او و برادرانش برای کمک به خرج خانواده، روزها برای کار به کارگاه قالیبافی میرفتند؛ «من و برادرانم در محله نوغان، به کارگاه قالیبافی میرفتیم و روزی ۵ ریال درآمد داشتیم.
من از هفتسالگی وارد این کار شدم و درکارگاههای مختلفی کار کردم، تا اینکه بهمرور، استادکار ماهری شدم. بعد خودم در بیستمتری طلاب، مکانی اجاره کردم و کارگاه زدم. با دو دستگاه قالیبافی و ۱۰ شاگرد، روزی ۵۰ تومان درآمد داشتم.»
کارگاهم را تعطیل کردم و شاگرد استاد شدم. دشواری حرفه قالیبافی و احتمال مبتلاشدن به سل و سایر بیماریها باعث میشود محمدحسین حرفه قالیبافی را رها کند تا اینکه یکی از دوستانش، یک روز از او میپرسد: «حسین نقاشی دوست داری؟» محمدحسین که تصور میکند منظور دوستش، حرفه نقاشی ساختمان است، میگوید: «بدم نمیآید.»
خودش ادامه ماجرا را اینگونه تعریف میکند: «دوستم گفت بیا میخواهم تو را به جایی ببرم. بعد با هم به بازارچه سراب رفتیم و آنجا برای اولینبار در شانزدهسالگی و در سال۵۶، مغازه آقای روحانی و ترمهچی را که از نقاشان بنام هستند، دیدم. آنجا بود که متوجه شدم منظور دوستم نقاشی روی بوم بوده است.»
محمدحسین قربانی که پیشاز پاگذاشتن به بازارچه سراب، عشق و ذوق ذاتی برای خط و نقاشی داشته، آنجا با دیدن آثار اساتید، جذب این هنر میشود؛ «قبل از آن، بهخاطر علاقهای که به خط داشتم، خودنویس ششسر از بازار خریده و خوشنویسی میکردم یا درزمینه ترکیب رنگ قالی، خلاقیت به خرج میدادم.
بعداز اینکه کار استاد روحانی و ترمهچی را از نزدیک دیدم، تصمیم گرفتم این هنر را یاد بگیرم. اینطور شد که بهعنوان شاگرد و پادو در این بازار که پاتوق نقاشان بود، مشغول شدم. هرکاری از دستم برمیآمد، حتی تمیزکردن پالت و قلمها را انجام میدادم و گاهی هم مدل نقاشی میشدم. با اینکه درآمد کارگاه قالیبافیام، چندینبرابر دستمزد شاگردیام در بازارچه سراب بود، من دیگر قالیبافیام را رها کردم و دنبال علاقهام رفتم.»
محمدحسین نوجوان، بهمرور هنر خط و نقاشی را یاد میگیرد و تابلونویسی را درکنار استادش، آقای روحانی شروع میکند؛ «رفتار و منش استاد روحانی، بسیار انسانی و هنرمندانه بود. من کمکم تکنیکهای نقاشی را یاد گرفتم و در بومسازی نیز که خودش یک شغل است، حرفهای شدم.»
قربانی از سال ۵۶ تا ۵۹، دوران شاگردی را از سر میگذراند و در این میان، در بحبوبه انقلاب همانند بسیاری از مردم، کارش را تعطیل و در راهپیماییها و تظاهرات شرکت میکرده است. سال۵۹ و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی، به سربازی میرود. دو سال دوران خدمتش را در جبهه میگذراند و در همانجا نیز هرجا که هنرش بهدرد میخورده، آن را خرج میکرده است.
بعداز بازگشت از جبهه، استخدام بنیاد شهید میشود و آنجا بهعنوان خطاط و نقاش، کارش را شروع میکند؛ «اولین بنری که در بنیاد شهید کشیدم، مربوطبه شهید باهنر و شهیدرجایی بود. با رنگ روغن، روی برزنت کشیدم و در فلکه آب نصب شد. بعد از آن، پیکر هر شهیدی که میآمد، اسم او را روی پرده و دو تا شومیز مینوشتم. یکی از شومیزها را روی تابوت او قرار میدادیم و دیگری را روی دسته گل. طرحهای گرافیکی هم کار میکردم.»
بعداز پایان جنگ، مسئول امور فرهنگی در بنیاد شهید میشود و فعالیتهای فرهنگیهنری را در رشتههای مختلفی دنبال میکند. چاپ کتاب «ترنم ایثار» جلد یک و دو که آثار ادبی فرزندان شهدا را شامل میشود، یکی از کارهای اوست که بهعنوان گردآورنده، نامش را روی این کتابها ثبت کرده است.
هنرمند محله استادیوسفی در حال حاضر جزو هیئتامنا و معاون اجتماعی مسجد امامرضا (ع) در محدوده الهیه بوده و بهواسطه راهاندازی خیریه، نماینده خیریه در شورای اجتماعی این محله نیز هست.
* این گزارش ۱۸ فروردین ۹۵ در شماره ۱۹۰ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.